خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه خوشگله؛ یه نگا به ما کن!!

میخوام محل زندگی جدیدو نشون بدم  

میدونم که کار بدیه؛ میدونم که باقی دانشجوها ممکنه حسادت کنن؛ میدونم که ممکنه بعضیا ناراحت شن ازینکه این همه استثنا علوم پزشکی میزاره بین دانشجوهاش! 

نمیدونم؛ ولی میدونم! 

در هر صورت خوددانی! ما چه میدانیم! 

اگه فکر میکنید مث داداش من افسردگی مزمن میگیرین می افتین گوشه خونه نگاه نکنین خو؛ اجبار که نیس 

ولی حداقل بیاین همه با هم بگیم: سرخار؛ گلی به جمالت/ بابا شیکر کلامت!/ بابا گلی به جمالت/  

خفن؛ شیکر کلامـــــــــــــــت 

+ سرخار همان معاون رفاهی باقلوای گریپ فروت شده ی علوم پزشکی ماست (آیکن نفس بریده)

من تموم این عکسارو از رو تختم گرفتم. تخت بالایی. 

این یکی بالا سر منه. یه پنجره که به اتاق ورزش باز میشه (ساعت کار ۹ شب تا ۱۲ شب با موزیک خارجکنی خوشگل بلند بلند) 

 

در ورود به اتاق  (نمای روبروت) 

 

حالا داخل اتاق میشیم و از زوایای مختلف به این مکان زیبا مینگریم:  

 

 

این هم میز وسط اتاق که انواع لوازم آشپزخونه رو به طرز معجزه آسایی در خودش جا داده 

 

آهاااای پسرا! فکر نکنین فقط خودتون بلدین تخیعر! بلکه ما دخترا گاهی بهتر ترشو بلدیم! بعله! 

ما میتوانیم

همیشه هم می توانسته ایم؛ رو نمیکرده ایم!

نظرات 19 + ارسال نظر
ایمان جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:02

خوب خوبه دیگه؟چشه مگهلباسا دم دسته.همه چی دم دسته کمتر انرژی تلف میشهراستی قرار بود عکس تمام قد بذارین چی شد؟امیدوارم شبیه اتاق نیاشین فقط

ها ولا! ایمان میگم تو خوب خانومارو درک میکنیاااا!(آیکون فیلم سنپترزبورگ)

شبیه اتاقیم دقیقا!! ول کن سر کچل مارو عمو

حامد جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:04 http://hamedn00.blogsky.com

والا منم 4-5 سال خوابگاه بودم . ولی این آشغالدونی دیگه محشره

حامد؟ آشغالدونی؟
الان رسما فحش دادی به ما!

belladona جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:16

وای طراوت نمیگی ملت حسودیشون شه این اوضاع مارو رو ندارن و هیچوخ از نزدیک نمی بینن؟ خیلی باحاله این پستت مردم از خنده خواهرمنم یه عکس می گیرم از اوضامون میذارم واست حال کنی. دیشب اون سال صفریتون که قبلا تو نماز خونه بود اومده اینجا دنبال ماشین حسابش میگه چرا اوضاع اینجا این شکلیه؟میگیم چه شکلیه؟همینطوری کف اتاق و تختا رو نگاه می کنه میگه نمی دونم! میگیم ینی ترکیده؟با خجالت میگه آره یه جورایی

همین دیگه؛ نگرانم خواهر
آره منتظرم برا عکست.

جدی؟! خدا نکشدت بلی! آبرومون رفت که!!

قیچی جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:49

والا دخترایی که اینقدر ماشالله تنبلن و ریخت و پاش میکنن، قطعن توو اتاق ورزششون هم باس اینهمه حلقه باشه بلکه یوخده دور کمرشون بیاد توو سایز استاندارد. دخترم دخترای قدیم. همه لاغر و توو فرم و کمرباریک من. شب تاریک من.
از همه مهمتر میرزاقاسمی هم بلد بودن (آیکونه "دخترای قدیمی").
آقا وجود اینهمه لگن هم خیلی مشکوکه ها مخصوصن توو عکس دوم زیر چووب لباسی.
میگم این هم اتاقیا انشالا که شبا می تونن برن دستشویی هان؟

حسین اون برای پزشکیا خوبه ما که ماشالله همه یه پا مانکنیم برا خودمون. ولا!
چون پسرا دیگه پسرای قدیم نیستن خب داداش من!

تو اون تشت من جورابامو شستم؛ اونوخ چون جا نبود پهن کنم تو همون تشت همون گوشه اتاق تا صبح خشک شد بعد صبح با عجله پوشیدم رفتم دانشکده دیگه یادم رفت بردارمش
خیلی نکته ی ظریفی بود.

سعی میکنن حتی المقدور نرن

برکه جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 13:35

وای طراوت جونم دارم از خنده ریسه میرم با این پستت
یعنی چه جوری میشه که این جوری میشه مادر
چه جوری اتاقتون به این روز در آوردید؛بابا ترکوندید اصلا
حالا اینقد هی ما رو دعوت میکنید اونجا اصلا جا برا نشستن هست که بیاییم یه ساعت دور هم باشیم
وقتی اتاق ها همه خالیه و اون وقت سر خل زایی ۱۲ نفر رو گذاشته تو سالن تلویزیون؛ اوضا میشه این. این اینجاست که باید خوند:
سرخل زایی حیا کن این سمت رها کن

مال شما بهتره؟ خوج بحالتون!
هام باباااااا!! ما هر شب بساط چایی و پاسور و فال و این چیزرو پهن میکنیم و ساعت ها میشینیم!!
این شعررو برای سرخل یا همون سرخار یا شایدم ته خار؛ عالی گفتی

فری جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 16:14 http://labkhkhand.blogsky.com/

بابا تلویزیون، بابا پنجره، بابا اکازیون، بابا موسیقی رایگان!
اوووووووو، این قیچی چه با حوصله نشسته اینا رو نگا کرده، انگار تا حالا از این چیزا ندیده!!
والا ما زمان ارشد، اتاقامون 2*3 بود! باور کن. کافی بود یه بدبختی مثل من پیدا شه و واسه پایان نامه تِلِپ شه تو اتاق بچه های سال پایینی! دیگه هرکار میکردی وضعیت اتاق از این بهتر نمیشد
ولی جدا دلم خواست. دلم تنگ شده واسه خوابگا. شب نشینی. قه قهه. مامااااااااااااان


بهله دیگه مااااییم
بهله دیگه قیچیه مااااست

الهی بگردم مادر؛ دلت نخواد تروخدا که نصیبت میشه ها

قیچی جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 16:16

آهان خوب خیالم راحت شد. گفتم نکنه از اوون تشت شبها به عنوان دستشویی پرتابل استفاده میکنن این تنبل خانووم ها
...
آقا یه سوالی الان ذهنمو به خودش مشغول کرده.
فرق تشت با لگن چیه؟ جدی به چی میگن تشت و به چی میگن لگن. هرچی فک می کنم معنیشون بیشتر به هم گره می خوره. اگه هم معنی هستن پس چرا برای یک معنی از دو لغت استفاده شده.
(آیکونه "ماجرای فکر فلسفی") + (آیکونه "دکتر ابراهیمی دینانی")

وووووی فک کن! تشت تو اتاق به این منظور باشه!

آهان؛ خب جونم براتون بگه که از مامان پرسیدم و ایشون گفتن تشت بزرگتر از لگنه و قدیما به اون روحی و مسی ها میگفتن تشت و به پلاستیکی ها معمولا میگفتن لگن!
بنابراین من شدیدا به اشتباهم اهتراف میکنم و شما در اینجا پیروز شدی! علمت هم افزون شد. خوب شد؟؟! من غلط کردم گفتم تشت حالا؟!(آیکن اون دختره تو فیلم!)

فری جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 16:17 http://labkhkhand.blogsky.com/

راستی طراوت جون گفته بودی می خوای بری کلاس پیانو، جواب داده بودم که بگی کجا و ... که اگه تونستم کمکت کنم یه جای خوب بری. خلاصه ما در خدمتیم


وای فری من اصلا به این مخم نرسید ازت بپرسما! جالبه!
در به در هم دنبال یه استاد خوب هستم.
الهی؛ دستت درد نکنه عزیزم. شدیدا خوشحال شدم که تو میشناسی جاییرو
خب پس راهنماییم میکنی عزیز؟ میگم این مارک هارو هم نمیشناسم
بعدشم قراره فعلا اورگ یا همون کیبورد بگیریم تا ان شالله ترم های بالا اگه ادامه دادم پیانو.
میگن یاماها بهتره! اصلا نه مارک میشناسم نه اسم! حالا کجا مدرس خوب داره؟ خودت کجا میری؟(آیکون فک افتاده بر زمین از شدت پرحرفی)

زینب جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 16:46 http://khaterehaye20.blogsky.com/



طراوت نمی گی یکی اینجا از شدت خنده کبود می شه میمیره ؟
وای خیلی خندیدم !
ولی خداییش بازم بخوای نسبت بگیری اتاقتون از پسرا خیلی بهتره ! بازم تو اوج بهم ریختگی این عکس یه نظمی نمایانه !


ایولا ببین خوشم میاد که خوب تونستی نظم اتاقمونو ببینی جیگر
عاشقتم.
هیشکی هیشکی نتونسته هنوز نظم مارو ببینه! متاسفانه همه فکر میکنن بی نظمیم

قیچی جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:15

ای من قربون اون مامان مهربون
سلام گرم ابلاغ بفرما...یاد پیام پر از مهر و محبتش افتادم برا روز مادر

مرسی حسین جون. مامانم همیشه بهت سلام میرسونه

فری جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:52 http://labkhkhand.blogsky.com/

من یه 3 سالی جهاد دانشگاهی می رفتم. یه سال با خانم باحکمت بودم که اصلا راضی نبودم. 2 سال با آقای فریفته که خوب بود. ولی به یه سطحی رسیدم که از اون به بعد نیاز به یکی دیگه داشتم. رفتم آموزشگاه آریا، پیش خانم عظیمی. عالین. اونجا که بری دیگه نیازی به کلاس سلفژهم نیست که وقتت بی خود گرفته شه. و درحین کلاس پیانو بهت یاد میدن. از خود خانم عظیمی هم واسه مارک و ... بپرس. من خیلی وقت پیش کیبورد خریدم.
موفق باشی

مرسی گلی
اقدام میکنم.
فقط آدرسشو برام میذاری تو صندوقم؟
میسی؛ بوسی

فاطمه جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 21:31

سلام خانووم گل.احوالت؟
وای چقد با حال بوود
ولی صفا داره.یادم به اتاق خودم افتاد دوره دانشجویی .اتاقمون خیلی خیلی کوچیک بوود.دونفره بودا 2تا تخت به زوور توش جا شده بوود همیشه هم همینطوری آش و لاش وقتی مرتب میشد بچه ها که میومدن تو اتاق میگفتن :چقد اتاقتون عوض شده

اون ادویه ها تو عکس آخر

سلام عزیزدلم. تو خوبی؟
مرسی؛ ما هم خوبیم و در این اتاق روزگار میگذراندندندندی
خو اتاق منم تو لیسانس دو نفره بود. اما فاطی اونقدددددر کوچیک بود که میشد فقط یه سفره پهن کرد و یکی این طرف سفره و یکی روبرو بشینه. همین!! داغون بوداااا! له له
الان این اتاقمون ۱۲ نفره است!!!!

آره ادویه و همه چی رو میز هست

زینب سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 17:46 http://khaterehaye20.blogsky.com/

خوب..به عنوان کسی که رشته تون جزو زیست و این جور چیزاست (من که آخر نفهمیدم رشته هاتون چی چیه ! )
اگه نگاه کنی سلول هم خیلی همه چیز توش پر و پخشه ! ولی این پر و پخشی نشانه ای از یک نظم سطح بالاست که همه نمی فهمنش !

این نظم نوین درون اتاق شما هم به عنوان یه عضو از همین قشر زیست شناس و اینا !! نمایان شده...
معلومه که جز من کس دیگه ای هم نمی فهمه چه نظمی توی این اتاق جریان داره !

اهم اهم ! من بیام از رو منبر پایین !

من که گفتم!! آمار زیستی می باشم
اتفاقا من اصلا زبون اینارو نمیفهمم! به زووووور یه سلولو میشناسم فقط! البته مولکولم بلدم. نورون هم میدونم چیه. بعدش تو ژنتیک؛ PCR هم میشناسمهمین!

ها ولا. منم که میگم منظمیم. هی خواهر باور نمیکنن اینا که

فری سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 21:34 http://labkhkhand.blogsky.com/

دوست داشتی یه نگا به جواب کامنتهایی که تو وبلاگ بقیه میزاری بنداز!

باجه

ایمان پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 16:02

سلام علیکم.خوبی شما؟بله بنده خانومهارو درک میکنم در حد لالیگاخوب قول دادین میذارین


هااا؟
آهاااا!

یونس جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 21:59 http://guardian.blogsky.com

به به ...چه کلبه ی رویایی قشنگی...
چه شود...

هماـ مهناز محبی سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:58 http://www.onejavdane.blogfa.com

سال نوتون مبارک

سال نو شما هم مبارک

مارال یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:19

اتفاقا فری جون من هم اول باعظیمی کارکردم ولی متاسفانه ایشون اصلاکلاسیک بلدنیست کارکنه بعدباخانم باحکمت کارکردم فوق العاده است تدریس پیانووسولفژش معرکه است خداحفظش کنه پیش اون تازه فهمیدم سولفژچیه آخه این آموزشگاههای خصوصی شده جایگاه هرکی تازه سازدست میگیرست هیچکی کلاسیک بلدنیست اشتباه کردی باخانم باحمت ادامه ندادی پایه موسیقی پیدانکردی

مرسی از راهنماییت مارال جان.
خیلی خوش اومدی خانوم

مملی پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 23:13

عالیه بهترازاین دیزاین زیباندیده بودم هربیننده ای رو به وجد میاره پرفکت زیبا وصحنه آرایی مدرن فدلیته درحد لالیگا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد