خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

برف بازی

امروز جای همگی خالی رفتیم پارک خورشید برف بازی. اکیپ ما 14 نفر بود که در نوع خود بی نظیر بود! یه جا همه دو تا تیم می شدیم یه جا ما یه تیم و گروه های دیگه که ماشالله تعدادشونم کم نبود یه تیم و یه جا هم همه ستون پنجم می شدن و هر کی می افتاد به جون یکی تا حد مرگ می زدیم همدیگه رو البته. امروز برکه کلی حماسه آفرید و باعث شد من عاشقش بشم در حقیقت برکه نگو فرفره ینی تو بگو یه دقه محض رضای خدا این نشسته باشه(به جز ناهار البته) حتی به منقل زغال هم رحم نمی کرد و دیگه جوجه ها به خواست خدا کباب شدن. چند بارم افتاد از بالای آلاچیق و تپه گرفته تا از رو تیوب و اینا ها راستی من برای اولین و احتمالا آخرین بار در عمرم سوار تیوب شدم خیلی باحال بود ولی. اینم عکس آدم برفی مون:


نظرات 20 + ارسال نظر
قیچی جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:14

به به همیشه به گردش و تفریح و البته همیشه به اینجوور آپ کردن های تند و تند.
آقا خوشبحالتون اینجا صبح برف اومد ظهر آب شد رفت نمی دونم شایدم این خاصیت شهرای بزرگه که اینجوری میشه (آیکونه مترو پولیتن)
...
آقا این برف بازیتون منو یاد یه خاطره ای انداخت. ما بچه بوودیم یه بازی داشتیم به اسم سنگ بازی که هیچ قاعده ای نداشت و اینجوری بوود که با سنگ می افتادیم به جوون هم و دور از جوون مثه سگ همو میزدیم فک کن
یعنی الان که یادم میاد میگم این بازی بوود یا بربریت؟! اصن چه جذابیتی داشت جز خطر و درد؟! بیخود نیست اینجووری ناهنجار شدیم دیگه

قیچی جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:15

این آدم برفیتونم فک کنم رژ لبشو از نمایندگی ِطراوت خریده. می دونی که حتی خورشید خانووم هم حیروونه اوون رژ لبایطراوته.

فری جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:34 http://labkhkhand.blogsky.com/

آیکون حسادت در حد تیم ملی

belladona جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:38

وای حسین اون رژ لب نیست و در حقیقت پفکه راستش دو تا آدم برفی درست کردیم این اولیش بود که کار دست شادی و طاهره هستش واسه همین مرد از آب در اومده . برکه جان با کله رفتن تو این آدم برفی و ایندفه دو تا از پسرا یکی دیگه ساختن که خانم بود قدرت خدا! رژ اون یکی گوجه فرنگی بود
وای اون سنگ بازی خیلی محشر بوده ها! واقعا

رها جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:38 http://fair-eng.blogsky.com

دلم برف خواست...

belladona جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:39

ای جووووونم فری جات واقعا خالی بود با شناختی که ازت دارم اگه بودی احتمالا برکه رو میذاشتی تو جیبت

belladona جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:42

عزیزم رها جون جات خالی بود خوشگلم
نمی دونم چرا ولی من همش فکر می کنم عکس پروفایل وبلاگت باید تو یه فضای برفی باشه

فری شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:05 http://labkhkhand.blogsky.com/

احتمالا من و شماها شدیم عین دو خط موازی

belladona شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:14

فری جون اگه قسمت باشه که می بینیم همدیگه رو گلم(آیکون مادربزرگ)

برکه شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:23

وای دیروز خیلی خوش گذشت ولی به جاش دیشب من تا صب درد کشیدم همه بدنم گرفته باورتون نمیشه از بس دیروز گلوله درست کردم که دیش مشتم باز نمیشد و رگهای دستم زده بود بیرون. البته من الان فک کنم جانباز هم هستم جای یه گلوله تو گردنم که سلیمی زد و جای یه گلوله تو پهلوم که سید زد به شدت درد میکنن آخه نامردا گلوله برفی که نبود سنگ بود.خداییش خیلی زدم ملتو ولی خیلی هم خوردم .
دانشده هم که نمیتونم برم چون تمام بدنم گرفته داغوووون
واقعا چسبید دیروز عالی بود عالی

belladona شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:58

برکه جونم تو اگه نبودی که دیروز اینقدر خوش نمی گدشت والله یه تنه مجلس می گردوندی اون خمپاره هایی که سید می نواخت تبرک بود منم یکی پس کله م دارم همش دارم دعاش می کنم

فاطمه یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 17:32

خوش به حالتون .قدر این جوونی رو بدونید ما هم روزای اینطوری زیاد داشتیم .از این شلوغ بازیا، آخی یادش بخیر .پیر شدیم دیگه مادر تموم شد

الهی فاطی تو که از بس شیطون بلایی ما 14 تا عمرن ن ن ن به پات برسیم وای فاطی منم میگم یادش به خیر واسه این روزایی که می گذره

فاطمه یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 17:36

یادمه چن سال پیش تقربن4 سال پیش،تهران بودم ،برف اومده بود .منم که برف ندیده.آقا رفتییم تو خیابون چرخیدن .یعنی به طرز فجیعی سر خوردم از پشت وبرای حفاظت از کله ی مبارک از دستام کمک گرفتم و متعاقبه این جریان لنگهایم بطور ضایعی به هوا رفت

ای جووون فاطی خیلی باحالی

یاسی یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 19:14

مثل همیشه من دیر رسیدم.به به چقدر قشنگه این آدم برفی.بلی جون خیلی حسودیم شدااا.یکی از آرزوهای اینجاییا برف بازیه آخه هیچ وقت برف نمیاد مگه اینکه معجزه شه.ولی ما امیدمون از دست ندادیم مطمینیم که :شاید این جمعه بیاید ..شاید.

وای یاسی جونم طرفای ما هم سالی یه بار اگه برفی به زمین بشیه واسه همین من خیلی برف و بارون ندیده م تواما

یاسی یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 19:22

آدم برفیه رو هر چی بیشتر نگاه میکنم یاد پت و مت می افتم.خیلی با حاله

وای دقیقا نظر منم همینه

قیچی یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 21:27

شد 16 تا
(آِیکونه تقلید ناشیانه)

قربونت برم من

زینب چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:26

من خیلی حسودیم شد..فقط همین...
اینجا من هرچی به خدا گفتم برف نفرستاد....
همین 5 شنبه هفته ی پیش...یه سری ابر اومد رو سر شهر پر از برف...ولی نیومد...رفت یکمی اونورتر ریخت رو سر یه شهرستان کوچولو !

من حسودیم میشه به شماها !
اینجا شهر توی یه دره س با کلی کارخونه ی گنده ! من بررررف میخوام...!
هرسال زمستون کلی باید التماس کنم و برفم نبینم !
اونوقت شماها...!!
دلمو جیز کردین ...خاله بلادوناو خاله برکه !

اووووووخی ی ی عزیزم گریه نکن خوب اوضاع منم بهتر از تو نیست منم برف ندیده م ینی برف که می بینم ذوق می کنم مث چی!

قیچی جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:04

یعنی این دخترمون رفته خوونه آیا؟!

وای با اجازه ی بزرگترا بله کلللل ل ل

یه دوست قدیمی شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 22:17 http://arshadane.persianblog.ir/

هلاکتونم بوخودااااا
اقا اون جای رنجه ها مشکوکه ... مشخص کنید این واقعا ادم برفی بوده یا ادمی بوده که برفی شده جل اللخالق

ای مهتاب حالا شدی رفیق قدیمی؟ مگه دستم بهت نرسه قیمه قیمه ت می کنم کجا بودی نو آخه مهتاب جووووونم خوبی خوشگلم؟

هماـ مهناز محبی سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 http://www.onejavdane.blogfa.com

سلام
سال نوتون مبارک
منم خوابگاه نشینم!
موفق باشید

سلام عزیزم الهی ی ی موفق باشی گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد