دیروز ساعت ۵ از ترمینال راه افتادم با قصد شهر دانشگاهیم. سفر آنچنان خاطره انگیزی نبود شاید چون چشمان من بسته بود به روی اتفاقای ساده ای که انبوهی از حوادث در بطنشون پنهان شده. اینکه میگم چشمام بسته بود رو اغراق نکردم آخه نگاهم به همه چی خیلی سطحی بود٬ از اون نگاههایی که تو فیلما می بینیم آدمای احمق به زندگی دارن!
راننده اسمش حمیدآقا بود تر و تمییز و اتوکشیده و مث همه راننده های دیگه خیلی از من خوش اومده بود! کلا از تجربیات مسافرتیم فهمیدم فیزیک چهره من راننده پسنده :دی(پ ن پ خلبان پسنده!)
صبح ساعت ۹ رسیدم خوابگاه و اصلا حال دانشگاه رفتن نبود بنابراین خوابیدم و با سرویس دو رفتم دانشکده تا کوله باری از دروغ تحویل استاد بدم آخه این یه هفته هیشکار انجام نداده بودم مثلا بگم فلاشمو نیاوردم یا... ولی استاد من اینقده باهوشن که نیازی به حرف زدن من ندارن و حتی راستهایی رو که می گم باور ندارن چه برسه به دروغ.
استاد عزیز یه کار دیگه انداختن پشت قباله پایان نامه م اینکه چند تا سایتوکاین التهابی رو با کیت الایزا انداره بگیرم و من خوشحال شدم البته آخه کاچی به از هیچی گرچه فروغ میگه در مقابل real time که اونا انجام میدن الایزا معتبر نیست و ارزش زیادی نداره اونم تازه اگه جواب بگیری! بله به سلامتی! دوستان دعا کنین در حق آبجیتون این پایان نامه من امیدوارکننده بشه و توپ از آب دربیاد، حالا که دارین دعا می کنین قربون دستتون دعا کنین ما نوابغ وطن پی اچ دی هم قبول بشیم ایشالله!
الان یه عالمه سرچ دارم در حالیکه تنبلی بر من مستولی شده و حتی نمی دونم اول کدوم کارو به تعویق بندارم مثلا طراحی پوستر رو بندارم برا بعد و یا پروپوزال یا سرچ واسه پیدا کردن کاتالوگ نامبر یه دارو و سفارش اون و یا ثبت نام کلاس زبان و یا شرکت تو کارگاههای همایش بیوشیمی! می فهمین حال منو الان؟ آخه یه آدمی مث من چطوری اینهمه کارو انجام بده؟
در ادامه مطلب یه عسک گذاشتم از شمعدونی ممول علیه الرحمه که گل داده، بلکه در هر نقطه ای از ایران هست دلتنگ بشه و پاشه بیاد.
تقدیم به نابغه ها:
آلاله غنچه کرده کاش بودی و میدیدی
کبوتر بچه کرده کاش بودی و میدیدی
گلا چشم انتظارن تا از در برسی تو
گلا غرق بهارن کاش بودی و میدیدی
میگن وقتی قاصدک رو دوش گل سواره
خوشبختی میاره کاش بودی و میدیدی
پاشین بیاین دیگه بی شعورا!
اول!
آخی ی ی ی ی ی ی ی ی ی
فدای احساس پاکت بشم مهربونم
اولا بی شعور خودتی
دوما من که دارم میام پس فردا راه می افتم
ولی من موندم جواب اساتیدو چی بدم
دکی ابی دیگه منو نگام نمی کنه
دکی شمارو چیکار کنم
به خدا روم نمیشه برم پیششون
قرار بود تیر پروپوزالو بفرستیم
مهر اومد و ما همچنان...
ای خداااااا
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه جگرسوز مرا بپذیر ای اول ترین!
ها زود بیا یه ذره دوتایی بزنیم تو سرمون. گرچه تو وضعت از من خیلی بهتره من یک هفته پیش ۴ خط بیان مساله نوشتم و همان و همان
حالا ببین این استاد راهنمای گرام آخر سر چقد جمله هاتو بالا پایین میکنه
هیییییییییییییییییی
کاش مشکل مام یک حجم نمونه ی ناقابل بود
اینکه ۶۰ تا باشه یا ۷۰ تا
هییییییییییییییی خوشبحال تو که رسیدی به حجم نمونه! حالا این حجم نمونه که گفتی یعنی چه؟
محض اینکه دلتون بسوزه
من پورپوزالم رو کامل نوشتم واشکالاتش رو هم اساتید گرفتن و اصلاح کردم...ها ها ها (خنده شیطانی)
نه شوخی کردم..من هم اندر خم یک حجم نمونه موندم
یعنی چی دل آدمو می شکونی؟قضیه پروپوزال موضوع مرگ و زندگیه
ای جاااانم! خل و چل خودمی؛ شنگول منی تو؛ شمشادی؛ چه شعر جیگر کباب کنی گذاشتی! الانه که بدون کفش با لباس تو خونه؛ بدوم به سمت خوابگاه و شهر دانشگاه!(مث شعر بوی جوی مولیان که رودکی برای ابونصر سامانی سروده بود)
چقده این گل سرراهی نازززز شده؛ اخه ممول گذاشته و رفته.
خووووووش به حالت بلی؛ من اوضام خیلی بیریختهسمینارم برای ارایه کم بود؛ دکی گیردار ما ایمیل زده که علاوه بر ارایه باید یه جزوه حداقل ۳۰ صفحه ایم بسازین
خداااااااااااااااااااااااا پ کجااااااااااااااایی؟
exactly! یعنی مرحبا به تو که بوی جوی مولیان آید همی رو گرفتیببینم حالا چقد اثر داره زود پاشو بیا
من باهات ابراز همدردی می کنم می دونی
یه سوال دارم ازت؛ این که با وجد اون حفاظ های ۱۰ منری که جلو پنجره های خوابگاهن؛ این شمعدونیو کجا گذاشتی و عکس گرفتی؟
چقدر ویو زیبایی داره
یعنی از آی کیوی تو من امشب به وجد اومدم ای ول که گرفتی مطلبو آخه یکی از بچه دید این عکسو نتونست حدس بزنه این عکس چطوری گرفته شدهصندلی رو بردم تو تراس
سلام
وااااااااااااااااااااای چقده کاره علمی..چقده درس..منم میخوااااااااااااااااام..ایشالا که پی اچ دی هم قبول شی..ازون ته مهای دلم براتون دعا میکنم که موفق شید...
پس رشته تون شیمیه! و باز ازین همایشهای شیمی توی همدان برگزار میشه...سال 88که من روزهای آخر همدان بودنمو پشت سر میذاشتم،توی تابستونش هم یه دونه ازین همایش شیمی ها برگزار شد...خواهر دوست من هم شرکت کرده بود...توی دانشگاه بوعلی برگزار شد...و ما هم اونجا سرک کشیدیم! هووووووووو چقدر پوستر بود!...
خدائییش شما چه مدلی درس خوندید ارشد قبول شدید؟ من که حسابی از زبان انگلیسی لعنتی زمین خوردم...خوش بحالتون...منم درس و دانشگاه میخوام
سلام گلم
مرسی از دعات
نه رشته م شیمی نیستش تو یکی از دانشگاههای علوم پزشکی درس می خونم. به نظرم ارشد قبول شدن تو ایم مملکت یه ذره سخت هست ولی ارزش غصه خوردنم نداره باور کن! زبانم رو هم زیاد نزدم تخصصی ها رو که خوب بخونی حل حله
راستی اون پیامی که زیره شعره نوشتید خیلی کارساز خواهد بود
ها امیدوارم همشون زود بیان
راااااسسسسسسسسستییییییییییییییییییی!
من هنو انتخاب واحد نکردم
بابا کد گروه ارشدا چنده؟
واااااااااااااااااای من امروز رفتم آموزش کد ۲۷ مال گروه ماست نمی دونم شمام همینه یا نه. اینقده حواسم بود بپرسم آخرشم یادم رفت۲۷ رو امتحان کن اگه نشد یا از سال بالایی هاتون بپرس یا من فردا از آموزش بپرسم. ووواااای شرمنده که اینقدر کم حافظه م
پس شما هم مثل ما بچه علوم پزشکی هستید
خدائیش سال89اینقده خوندم که هنوز هم تخصصیامو یادم هست..با وجود یکسال فاصله گرفتن و اصلا نخوندن..ولی زبان منو بیچار کرد...
موفق باشی عزیزم
خوب عزیزم از الان بخون که خیلی وقت داری تا تیر اگه کمک خواستی بگو در خدمتیم
قربون دوست بامعرفتم برم که همیشه در همه حال به یادمه
میدونی! یه لحظه یاد اون کتابی افتادم که دادم بهت جهت تحویل به موقع به کتابخونه
شانس آووردی ۲۷ مال مام بود
وگرنه فردا کلتو می کندم
راستی من سه شنبه صبح ساعت ده کلاس دارم
اگه میخوای بری یونی باهم بریم
من کله سحر میرسم
نترسیا
دروهم قفل نکن
فدای تو بشم که من اینقده خوبم باورت نمیشه ظهر که کامنتت رو دیدم سکته رو زدم دیگه اینقدر که حواسم بود بپرسم و آخرشم نپرسیدم
آقجون داری میای؟ باشه میام منم دانشکده. منتظرتم
پاشین بیاین دیگه بی شعورا!
فک نمیکنی بهتر از اینم میشد دعوت کرد؟
تازشم دمکرات و دیکتاتور چطور یجا جمع میشن؟
آخه من هر چی به زبون آدمیزاد گفتم اینا نیومدن خوابگاه گفتم با ادبیات مستبدانه باهاشون حرف بزنم.
آره واقعا دیکتاتور و دموکرات چطور با هم جمع میشن؟ به نظر خودم دموکراتم ولی ملت فک می کنن دیکتاتورم
سلام
آپم تشریف بیارین[گل]
سلام عسیسم
بازم میگم بی هدباااا چرا من رو آز آپ هاتون جا گذاشتین
بعدش عزیزم راننده ها همینن
دخملا رو خیلی دوس دارن
وای که نصف خاطرات قشنگمون تو اتوبوس و حتی صحنه هایی بود که میدیدم
باز من رو یاد یه خاطرم انداختین که احتمالا بنویسمش تو وبلاگم
سلام گلم
ای بابا ببقشید اینقده که سرم شلوغه
آره زود بنویس
بلادونااااااااااااااااااا
نوشتم
این یه نمونه اشه
نمونه های دیگم دارم
آره خوندمش خیلی باحال بود
پس فیزیک چهره ت "استاد پسند" نیس که اینهمه کار میدن بهت.
من که کاملا بیکارم!بیکار و بیعار!
حسودی نکن حالا
استاد پسند؟!خدای به نکته ظریفی اشاره کردی برم روش کار کنمصبر کن همچین کار بریزه رو سرت حالا