خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

تفریحات سالم

دیروز با بروبچ رفتیم تفریحات سالم. ما دانشجویان آویزان اتوبوس های شرکت واحد٬ دفعه های قبل که با اتوبوس می رفتیم تفریحات٬ همیشه ملت تو مسیر بند گلستون رو به همدیگه نشون می دادن و بنابراین ما فکر می کردیم که اونجا خیلی توپه. واسه همین تصمیم گرفتیم واسه صبحونه و ناهار بریم اونجا. وقتی رفتیم بند گلستون هر چی گشتیم یه جای توپ با یه ویوی عالی پیدا نکردیم واسه همین فقط صبحانه رو همونجا خوردیم و رفتیم پارک جنگلی. اونجا ولی خیلی توپ بود. عصرشم که در حال بازی خفن منچ بازی!! بودیم٬ خدا دید ما قرار نیست برگردیم واسه همین یک بارون زد که دیگه ختمش بود. پارک هم اعلام کرد که احتمال داره سیل راه بیفته. بنابراین مث موشهای آب کشیده با همون اتوبوس برگشتیم خوابگاه. 

جای همتون خالی مخصوصا داداش کوچیکه.یه چند تا عسکه تو ادامه مطلب و گذاشتم که دلتون بسوزه و دفه بعد باهامون بیاید

ادامه مطلب ...

احیای قلب قورباغه!

 امروز با این جوجه ها آزمایشگاه داشتیم و من و آزاده تدریس می کردیم. کلا زمانیکه جوجه ها پسر هستن٬ حساب کار دستمونه و می دونیم که از اول تا آخر ادا و مسخره بازی در میارن. البته اگه مدرس همجنس خودشون باشه مث بچه آدم میشینن گوش میدن. اونا قرار بود اثر بعضی از داروها که باعث تضعیف و تقویت کار قلب قورباغه میشه رو بصورت عملی ببینن. به این ترتیب که ما روی قلب اکسپوز شده ولی متصل به بدن قورباغه ی زنده که نخاعش تخریب شده و هیچ حسی نداره داروهای فوق رو می ریختیم و اونا هم اتفاقاتی که واسه قلب میفته رو میدیدن. اول یک داروی تضعیف کننده کار قلب (استیل کولین یا متاکولین) رو روی قلب ریختیم و ضربان قلب کم و کمتر شد ولی برخلاف همیشه دچار ایست قلی شد و دیگه ضربان نداشت که اونم راه حل داشت یعنی ریختن یک داروی تقویت کننده کار قلب (آتروپین و آدرنالین). ما اینکارو کردیم ولی قلب برنگشت. دوز دوم هم فایده نداشت. البته بازم مهم نبود چون با ماساژ قلبی حل میشد یعنی در مورد قلب فسقلی قورباغه با یک جسمی مث قیچی جراحی یواش قلب رو ماساژ می دیم . جوجه ها دور مارو گرفته بودن و دعا می کردن که برگرده تا اینکه بعد از چند ثانیه قلب دوباره به ضربان افتاد. اونام ییهو همه با هم یه صلوات بلند فرستادن و شروع کردن به بغل کردن همدیگه :))) دیگه من و آزاده از خل وضع بازی اینا ترکیدیم از خنده. احتمالا از نزدیکانشون بود قوباغه هه واسه همین خیلی خوشحال شدن:)))