خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

شهریور دوسال پیش

این روزا  خیلی داره منو یاد اون روزا میندازه...

المپیک

 

 

میدونی 

دفعه قبلتر که  رفتم خونه به مدت ۲۳ روز در منزل تشریف داشتم و پایان نامه را کلا بیخیال شده بودم.طوری که وقتی برگشتم دانشگاه استاد گرام: من: 

اون روزا بازیهای جام ملتهای اروپا برگزار می شد و من فقط به عشق تیتراژ برنامه ی جام چهاردهم این بازیهارو تماشا می کردم!!!.هنوزم روزی چند بار این آهنگو گوش میدم خیلی قشنگه.یادش بخیر...چه روزایی بود...

پس فردا ایشالا میرم خونه.اونموقع بازیهای المپیک شروع میشه. 

منتظرم ببینم آهنگ این بازیا چیه..

آفتابگردون

چند روزی میشه که نرفتم دانشکده و استاد راهنمای دلسوزمو زیارت نکردم 

آخرین بار که رفتم پیش استاد وقتی بود که لام ۴۰۰هزار تومانی لازم داشتم و یه جورایی مجبور بودم. 

دارم فکر میکنم اینبار که برم پیش استاد واسه این چند روز غیبتم چه بهونه ای بتراشم 

راستش دیگه تو این شهر پوست کلفت شدم  

دیگه مث قبلنا نیستم که با هر حرفی آبغوره بگیرم  

بی خیاااااااال

هی ی ی ی 

دلم تابستون میخواد 

تعطیلات و یه مسافرت مشششت  

 

چشمای آفتابگردون باز 

نگران از ابرا داد 

میزنن این تنها 

طاقت دوری نداره 

تا بشه وقتی خورشید از 

دل ابرا پیدا باز 

کار آفتابگردون 

انتظاره انتظاره

بازم صحرا ...تنها...

بازم صحرا و تنهایی 

بازم همه رفتن و من تنها موندم توخوابگاه و ساعتها رو می شمرم که بیست و هشتم برسه و ساعت بشه شیش و نیم بعد ازظهر... 

اونوقت که صحرا با ناباوری میره سمت شهر سبزش... 

تازه رسیدم خوابگاه 

راننده سرویس کلی دلش برام سوخت که تنها موندم تو خوابگاه بهار ۴ 

ولی باز خداروشکر که این دوهفته گذشت و امروز موشهای ۲ گروه رو گشتیم و تموم شد. 

همه رفتن.. 

بدون خداحافظی.. 

  

 

برام هیچ حسی شبیه تو نیس 

             کنار تو درگیر آرامشم 

همین از تمام جهان کافیه 

             همین که کنارت نفس می کشم 

برام هیچ حسی شبیه تو نیس 

                                تو پایان هر جستجوی منی 

تماشای تو عین آرامشه   تو زیباترین آرزوی منی 

 منو از این عذاب رها نمی کنی  کنارمی به من نگاه نمی کنی 

تمام قلب تو به من نمی رسه    همین که فکرمی برای من بسه 

 از این عادت با تو بودن هنوز  

                  ببین لحظه لحظه ام کنارت خوشه 

همین عادت باتو بودن یه روز  

                  اگه بی تو باشم منو می کشه 

یه وقتایی انقد حالم بده 

که می پرسم از هرکسی حالتو 

یه روزایی حس می کنم پشت من 

همه شهر می گرده دنبال تو 

منو از این عذاب رها نمی کنی  کنارمی به من نگاه نمی کنی 

تمام قلب تو به من نمی رسه    همین که فکرمی برای من بسه ... 

 

                       

آپ

یکی از دوستان اعترراض کرده بود که چرا نمی آپیم؟ 

داداش خوشحال! 

آخه اونترنتمون کجا بود! 

بگذارین این خراب شده به اینترنت تجهیز بشه 

چشم 

در ضمن من الان عصبانیم

رویا...

فکر کن 

بعد دو ماه  برگشتی خونه 

 شهر خودت  

دلم واسه خونه یه ذره شده 

یعنی میشه 

میشه زنگ بزنم آژانس کنار خوابگاه و بگم ترمینال؟ 

بعد با چمدونم برم سمت ترمینال 

سوار اتوبوس بشم و حرص بخورم که چرا همیشه اتوبوسای این شهر با دوساعت تاخیر حرکت میکنه 

برسم به شهرم 

و خونمون... 

بپرم بغل مامانم  

خدایااا 

دارم دیوونه میشم 

یعنی میشه برم جااایی  

که خبری از موش و استاد و بیمارستان نباشه؟

I love you like a love song baby

سلام 

باز برگشتیم به خوابگاه 

هر بار که میرم خونه موقع برگشتن به خودم فحش میدم  

آخه این چه حماقتی بود که من کردم 

باباااا این رشته رو همون گرگان هم داشت 

آخه واسه چی باید ۶۰۰ کیلومتر راهو بکوبم بیام اینجا 

دور از خونواده و .... 

این آهنگ سلنا رو خیلی دوست دارم 

زود بیا

نیستی ببینی...

دانلود این ترانه خیلی قشنگ

 

نیستی ببینی    شب عاشقونه س 

بوی تو داره   

                   پر از بهونه س  

نیستی ب رنجی 

از غربت من 

ازگریه ها که تموم نمیشن 

لحظه گرفتس  

پنجره ماته 

خونه اسیره خاطره هاته 

                                 نیستی صدا نیس 

که پر بگیرم 

برات بخونم برات بمیرم... 

 وقتی تو بودی 

خاطره دلخواه 

دغدغه بی رنگ 

دلهره کوتاه 

نه وحشت ازشب       

                         نه ترسی از راه  

همیشه لبخند رو صورت ما... 

نیستی بخندی 

عوض شه غربت 

قصه بخنده 

رد شه مصیبت 

نیستی که گل نیس 

نیستی که سرده 

                       نیستی که دیره 

     نیستی که درده...

گرگان...کنسل...

تموم شد.. 

امروز بعد از یک ماه رفتم پیش استاد مشاورم و رفتنم کنسل شد 

بعد از اونهمه امید.. 

که برمیگردم به شهر دانشگاه دوران کارشناسیم... 

همش پر.. 

دوستان نابغه.. 

من ترم بعدم همینجام 

نه پیش خونوادم 

نه تو دانشگاه خاطراتم 

نه تو شهر بارون.. 

همینجا می مونم و رو پایان نامم کار میکنم 

با اساتید مهربون و دلسوز 

خیلی دلم گرفته 

 

منو ببر به دنیامو 

به اون دستا که میخوامو 

به اون شبا که خندونم 

که تقدیرو نمیدونم 

از این اشکی میلرزه 

منو ببر به اون لحظه...