خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

بدون شرح

  

 

 

 

 

 

رمضان الکریم

 

وقتی یادم افتاد امروز ۱۶ روز از ماه مبارک رمضان گذشته خیلی دلم گرفت٬ ۱۶ روز گذشته و من هیچ استفاه ای نکردم٬همه وقتم صرف انتخاب موضوع پایانامه شد٬ 

خدایا فکرم رو راحت کن تا  بدون دغدغه از بقیه ماه رمضون استفاده کنم 

چقدر دلم برای مناجات حضرت امیر تنگ شده  

چقدر دلم برای دعای سحر تنگ شده  

دیشب یه دعا از صحیفه سجادیه خوندم٬وای که چقدر این دعا قشنگ و آرامش بخش بود 

ادامه مطلب ...

خدایا کمکم کن

 

خدایا خواهش میکنم کمکم کن  

خدایا خیلی سر در گمم ٬دیگه دلم نمی خواد به موضوع پایان نامه فکر کنم٬یه موضوع رو همه میگن سخته٬حجمش زیاده٬برش ندار ٬گیر میکنی٬اما نمیدونم چرا دلم پیش اونه 

خدایا خواهش میکنم راهنماییم کن اونی که به صلاحمه انتخاب کنم

فارماکو عزیزم حداحافظ

بالاخره بعد از یک هفته از صبح اللطلوع تا غروب اللغروب درس خوندن اون هم با دهن روزه(التماس ریا) و تو این روزای بلند و گرم٬امروز امتحان فارماکو دادیم 

خودمون که فکر میکنیم خوب دادیم تا ببینیم از ما بهترون (اساتید محترم)نظرشون چیه 

خلاصه قضیه رو میدی آستر هم میخوان رو شنیدین...٬تا حالا که میگفتیم فقط پاس شیم ..و هیچی نخوندیم و ...مرور نکردیم و ...بلد نیستیم و ...حالا که امتحان دادیم وخرمون از دریا گذشت به نمره کمتر از ۲۰ یا حداقل ۱۸ راضی نیستیم ..حالا میگیم آخه چند دور خونده بودیم و ...همه رو بلد بودیم و... 

آآآااآآخشششششششت راهت شدیم  

فارماکوووووووووووووووووو خدا حااااااا ف .....ظ

شایعه درست نکن

سلام 

میگن خیلی از شایئات زیر سر خانمهاست ٬ دیگه فکر نمیکردم شماهم... 

خلاصه طراوت جون اینقد شایعه سازی نکن٬من نه عروس شدم نه داماد... نه بچه دارم نه ندارم..نه مرده ام نه زنده ام..

علت پست نذاشتنم این بود که مدتی در مرز ترکمنستان مشغول بازدید از اهالی آنجا بودم که اونجا به اینترنت دسترسی نداشتم 

تصمیم داشتم عکساشو براتون بیارم که طبق روال همیشه که خودتون منو بهتر میشناسید فراموش کردم 

از اینا بگذریم من امروز اومدم خوابگاه ٬تنهای تنهام...دلم گرفته٬ دلم براتون تبگولیده ... 

میخوام برگردم خونه...شاید برگشتم

فارماکو

آی مردم که بر ساحل نشسته شادو خندان امتحان فارماکو ندارید 

یک نفر اینجا با فارماکو دارد میسپارد جان

امروز امتحان بسیار جالبی داشتیم قبل از امتحان همگی رفتیم تو آزمایشگاه و شرایط را برای امتحان دادن مهیا کردیم یعنی میکروسکوپ ها و صندلی ها رو طوری گذاشتیم که جلو دید را بگیرد, تقلب ها را جاسازی کردیم و...  

خدا این آزمایشگاه را از ما نگیرد چقدر شرایط خوبی برای امتحان دارد ,از کشو هایش برای جاسازی کردن تقلب ها استفاده میشه و از میکروسکوپ ها.... 

خلاصه دوستان از هیچ تلاشی فروگذار نکرده بودند بعضی ها کل جزوه را ریز ریز در برگه آچهار پیاده کرده و آورده بودن ,بعضی ها با گوشی از جزوه عکس گرفته بودن و... 

همگی تفاوق کردیم که از تکنولوژی استفاده بهینه کرده و از بلوتوث برای تقلب استفاده کنیم پس همگی اسم بلوتوث شان را به هم گفتند 

در امتحانات قبلی در ۹۰ درصد زمان مراقبی رو سرمون نبود و ما به امید چنین شرایطی رفته بودیم ,با شروع امتحان دیدیم که این بار مراقب سمجی برامون گذاشتن  

در اول کار (ر) بسیار ناشیانه برگه آچهار تقلب اش را در آورد, مراقب هم از او گرفت ,وای که چهره ر در آن لحطه دیدنی بود خشکش زده بود آخه نخوانده بوی و همه امیدش به آن برگه بود 

خلاصه وقتی دیدیم شرایط بغرنج است تصمیم گرفتیم از کوچکترین لحظه ها برای تقلب استفاده کنیم ,چشم تان روز خوب ببیند ,تا مراقب میرفت اتاقش و یا تا سرش را برمیگرداند و...این برگه بود که پرواز میکرد و بلوتوث بود که میرفت و اجرای پانتومیم جواب سوال و لب خوانی وتقلب از برگه و از داخل کشو و لباس و..

در گوشه ای از این صحنه من دستم را دراز کردم وبرگه ام را گرفتم به سمت بلادونا تا جواب سوال ۵ را ... و او سرش را جلو آوده بود تا ببیند هرچه زور زد نشد رفت عینک اش را آورد باز هم هرچه تلاش کرد ندید خلاصه تصمیم دیگری گرفتیم من برگه ام را به طرفش پرت کردم در همین لحطه مراقب وارد شد و دید ... برگه در بین من و بلادونا مانده بود و مراقب نگاه میکرد و من و بلادونا مرده بودیم از خنده و من با پرویی و خنده رفتم و برگه ام را برداشتم  

اما دست از تلاش بر نداشتیم ... این بار جواب را برایش بلوتوث کردم 

(دست از طلب ندارم تا کام من برآید            یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید)  

آخرش دیگه با مراقب راحت شده بودیم و با خنده میگفیم:آخه چرا نمیذارید ما تقلب کنیم -نمیشه چند لحطه برید بیرون- مگه شما نمیدونید ۵۰ درصد یادگیری سر جاسه امتحانه  آخه چرا نمیزارید ۵۰ درصد یادگیری مونو کامل کنیم 

چه روز به یاد ماندنی ...هرچند امتحان سخت بود اما آنقدر امروز خندیدیم که ...   

کلام آخر:درسته ما اینکارو کردیم ولی شما تقلب نکنید ,آخه دانشجو هایی که با تقلب مدرک بگیرن چطور میخوان کشورشون رو بسازنتقلب چیز خیلی بدیه

خدا را سپاس

خدا را هزاران مرتبه سپاس که طراوت را آفرید و او را مثل هدیه ای گرانبها تقدیم ما کرد تا باکار هایش ما را بخنداند و با وجود تو نیازی به فیلم طنز نباشد 

فقط طراوت است که میتواند ۴ تا تون ماهی را درون کتری متوسط به زور جا دهد و بجوشاند , یا وقتی تون ها را درون قابلمه ای گذاشت که بجوشد ماهیتابه ای که قطرش یک دوم قابلمه است را به عنوان در روی قابلمه بگذارد و ماهیتابه بیافتد داخل قابلمه و همانطور شناور بجوشد 

چه کسی جز طراوت میتواند در حالی که فیس در فیس با دیگران حرف میزند دست ببرد داخل یخچال و....شیشه مربا را بندازد و بشکند  

چه کسی جز او میتواند ساعت 12 نصفه شب در حالی که وب گردی میکند ماکارونی هم بخورد و ناگهان ماکارونی ها چپه شوند روی زمین و ایشان در حالی که همه خوابندجارو برقی پر سرو صدا را روشن کرده و...و ناگهان در این اثنا جارو برقی چپه شود ودرش باز شود و.... 

وای که در این صحنه آخر منو بلادونه مردیم از خنده 

تو را من چشم در راهم طراوت جون

 

 2,3روزه که رفتی اما انگار همین دیروز رفتی 

دیگه بدون تو چطور به زنبورا نگاه کنم ,چطور عسل بخورم ,چطور به گلا نگاه کنم ,گلایی که ازشون شهد می چیدی,چطور به شیشه عسل خالی تو نگاه کنم (همونو می شستی یا مینداختی),بدون تو به کی میتونم بگم زنبور عسل من

همه اینا یادآور تو اند 

تو یک زنبور زرد نبودی که بشه راحت فراموشت کرد تو یک زنبوز عسل بودی