معرفت به سواد و پوزیشن اجتماعی و اینا نیست شعور همشم مادرزادی نیست می دونی که...
نوحه زینب حاج سلیم موذن زاده رو تصادفی امشب پیدا کردم قشنگه.
ساعت حدود ۱۰ شب؛ من و بلادونا و شادی نشستیم تو اتاق یه هو یکی در میزنه و در و باز میکنه و با صدای کلفت مردانه میگه :اتاق ۶۰۱ ...
ما سه تا با شنیدن صدای مرد مردیم از ترس ؛. بلادونا و شادی با وحشت پریدن به سمت دیوار و من از ترس دستم گذاشتم رو صورتم و جیغ کشیدم ...
خلاصه بلادونا بلند شده ببینه کیه که.....
خانم مسئول حضور غیاب بودن
ما سه تا دیگه مردیم از خنده
حضور غیابی:چی شده؟ چرا جیغ کشیدید؟
شادی :هیچی یه چیزی شبیه سوسک بود (واااااالله نمی شد که بگیم از صدای تو ترسیدیم)
خلاصه به زور خودمون کنترل کردیم تا که رفت به محض رفتنش هر سه تا مون پخش زمین شدیم و مردیم از خنده
امروز ظهر بدو بدو رفتم اتاق آزی اینا و شترق درو باز کردم و هواااار آزی ی ی آزی ی که دیدم دختر گنده خوابه! انگار نه انگار تافل داره! بعد یه رب بهم اس داده که چیه؟ لحن مسیجش یه جورایی عصبانی بود بهش اس دادم که بیدارت کردم؟ میگه می خواستم اون موقع بزنمت، داشتم خواب پروفسور نانتاکومار رو می دیدم:)) از اونجایی که ایشون این روزا سخت درگیر اپلای هستن و ایمیل میدن به اساتید و ازشون ایمیل دریافت می کنن دیگه خوابشون هم طفلی تحت الشعاع قرار گرفته. پروفسور نامبرده از دانشگاه تورنتو بهش گفته عزیزم کی بهتر از تو و همچنین یکی از دانشجوهای این دکتر که ایرونیه بهش ایمیل داده که بنده دربست در خدمتم تو این مایه ها! و خواب آزی جون هم بر همین مبنا بوده میگه: اون دانشجوی ایرونی هم تو خوابم بود ولی قیافشو یادم نمیاد، موندم چرا اونجا مانتو مغنعه داشتم پروفسور داشت بهم میگفت فلان دستگاه نیومده هنوز! ای خدااااا! اونجا هم باید منتظر دستگاه بمونم همشم می گفت وات ت ت؟نمی فهمید انگلیش منو!:)))
بچه تو خوابم انگلیسی حرف می زده قدرت خدا!
برف زیبای زمستونی آدمو پر میکنه از انرژی های مهارنشده ی بالقوه ی جوونی
شاد و سرحالت میکنه؛ در عین حالی که مریضتم میکنه
اینروزا خیلی خوب بود؛ پر از برف؛ شادی؛ سفیدی؛ خنده؛ عکس یادگاری
چند روز پیش که با بچه ها جهت ارائه ی فرضیه؛ نه اعادیه فریضه شایدم اقامه ی فریضه(اصلاح توسط فاطمه) رفتیم برف بازی؛ خیلی خوش گذشت. هر چی این چند وقته کینه از هم به دل داشتیم گوله برفی کردیم و کبوندیم تو ملاج هم! آخر کار از موژه ی همه قندیل آویزون بود و ابروها و موها سفید و جونمونم تو حلقمون!
تیم آقایون و تیم خانوم ها. البته مثل همیشه بانوان پیروز میدان بودند
دیروز هم بعد از اخذ تندیس و چندرغاز جایزه؛ دوستان تقاضای کباب غاز کردند و ما(چند نفر) هم با دستودلبازی فراوون گذاشتیم فعلا سماغ بمکند تا هفته ی آینده و روز برفی دیگه اگه بود!
+پایان نامه هم همیشه به همه سلام میرسونه فقط یادم نمیاد موضوعش چی چی بود تا برم سراغش
ای خداااااا؛ این سرخوشی و بی خیالیو از من نگیر
کاش همیشه همه چی آروم باشه؛ یا حداقل مث الان من هیچوقت حس نکنی همین روزاست که پایان نامه ات مثل تراکتور از روت رد شه و با خاک کوچه برابر شی؛ آره؛ دنیارو عشقه