خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

بری.............................بیای

چقدر دوری سخته....  

از جایی که بهش وابسته ای و افرادی که دلتنگشونی 

.   

......................بری 

 

و 

به جایی که برای رسیدن به هدفت پله و افرادی که اگه نبودن، موندنت سختتر بود 

.....................بیای 

دیگه باید پایان ناممو شروع کنم... فعلا در مرحله ی نوشتن پروپوزالم. به یاری او 

  

 

من برگشتماااااااااااااا.............

من برگشتم..... کجاااااااااااااااااااااا؟ 

خب معلومه دیگه دانشگاه! به خاطر جلسات باقی مانده ی آزمایشگاه! 

امروز ۲شنبس، از جمعه اومدم اما اصلا حوصله ی هیچ کاریو ندارم.  جلسه ی آزمایشگاهمونم دیگه خیلی طولانی شده...  با اینکه خیلی دوسش دارم اما دوست دارم زودتر تموم بشه برم خونه .  البته خونه هم کلی کار دارم، از جمله پروپوزال... 

پنجشنبه هفتم مادربزرگم بود. آخ مادرجون چقدر دلم برات تنگ شده. الهی قربونت برم. میدونم الان آروم خوابیدی.  

دلم گرفته.

آخه شمام نیستین. من تهنام

دیروز طراوت جون اومد، دسش درد نکنه از تهنایی دراومدم. بچه ها نبودین ببینین که هر شب برای خواب از طبقه ی چهارم میرفتم طبقه ی اول. 

 .

 ممنون، خدایا شکرت

خدایا این حال خوشو از ما نگیر (exactly)

                  

 

خدایا این حال خوشو از ما نگیر 

 

این دفعه این حال خوش نصیبمون شده.    خدارو شکر  

3 استاد دیگه ی اون ماجرای پست قبلی با درخواست ما مبنی بر بردن نمرات رو curve موافقت کردن. استاد w گفتن شما برای امتحان حداقل 2 ساعت وقت لازم داشتین. 

البته باید اینم بگم که نظر خودشون امتحان مجدد بود اما از اونجایی که سیستم دانشجو محوره، با پیشنهادمون موافقت کردن. 

سر جلسه ی دفاع . موضوع: طرح دانشجویی به این میگن!!!!!!!!!!!!!

سر جلسه دفاع:
 

- داور: این طرح از اساس اشکال داره، همچنان از راه دریا بهم راه دارن. 
 

-دانشجوی گل و بلبل هل کرده و هی به استاد راهنمای عزیز نگاه میکنه.  

 

-استاد راهنمای : ما فکر اونجاشم کردیم، شنا در اقصی نقاط کشور من جمله: استخر، دریاچه، دریا و ....  ممنوع مییباشد. 

(البته پیش خودمون بمونه هااا، هنوزم  ایراد داره)

خدایا این حال خوشو از ما نگیر

از دیروز به خودم هی گفتم عزیزم این آخریشه، بعدش راحت میشی... 

به هین خیال هی به خودم روحیه دادم اما بی خبر از........... 

دیشب تا 1 خوندم خداییش دیگه بیشتر نمیتونستم، صبم 5 پاشدم و یه نماز و مجددا خوندن. آخه تمومیم نداشت، کلی مطلب که 4 استاد تدریسش کردن. خلاصه منم حسابی خوندم که امتحانمو عالی بدم اما بی خبر از......... 

تصور کنین ساعت 10.45 دیقس و من همچنان دارم میخونم و در کف تموم کردن آخرین فصل از معرفی شده ی یکی از استادان محترم هستم (آخه اساتیدمون برای درک و یادگیری هرچه کاملتر ما، بعد از تدریس هر مبحث فصلی از یه کتاب لاتین هم ضمیمه میکنن. خداییشم اصلا با این مخالف نیستم.) 

یکی از هم کلاسی های عزیز تماس گرفتن که استاد مسئول درس گرامی میخوان امتحانو بجای11، 11.30 شروع کنن و فرمودن بجه ها همه با آژانس خودشونو برسونن... فکرشو کنین؟!!  

واسه بعضی ها اون نیم ساعتم کلی زمانه(1)، بعدشم ما چجوری ظرف یکربع هم لباس بپوشیم(2)، هم آزانس بگیریم(3) تازه آژانس هم سریع سرویس بفرسته(4)، هم خودمونو از در اصلی دانشگاه به در دانشکده برسونیم(5)، هم...(6)!!  خدا اعلم. 

خلاصه منم خودمو 11.20 رسوندم دریغ از اینکه ایشون امتحانو ۳ دقیقه پیش شروع کردن واول جلسه اعلام کرده بودن تا 12.30 وقت داریم. 

بابا خداییشم بخوایم حساب کنیم تو این زمان فقط سوالای ایشونو میشه جواب داد و یه استاد و نیم دیگرو.  

منم بی خبر از زمان پایان امتحان داشتم سوالارو جواب میدادم (ماشاله واسه هر سوالم نصف برگه رو باید پر کنیم)  که یهو دیدم ایشون کلید و موبایلشونو از رو میز برداشتن و عازمن.. 

امکان نداشت اینقدر زود وقتمون تموم شده باشه.

ایشونم نامردی نکردن و سر حرفشون موندنو راس ساعت 12.30 ورقه ی امتحانو از همه گرفتن.  

ناراحتم.. اگه بلد نباشی و ننویسی آدم نمی....ه، اما ما هممون بلد بودیمو نذاشتن بنویسیم. 

.

هق هق هق... بیشتر از این ناراحتم که با خودم فکر میکردم دیگه آخرین امتحانمو میدم و  راحت میشم و میتونم برم خونه

این کار استاد z  رو به استاد x گفتیم، ایشونم گفتن باید با استید دیگه صحبت کنم، خبر قطعیشو سعی مکنم سریع بدم( معلوم نیست شاید دوباره امتحان بدین..). 

اگه استاد z حداقل یه ربع دیگه وقت میدادن دیگه تموم بود ، من خونه میخوااااام

خوش به حال......     برو تو ادامه ی مطلب ببینین ...::...  

ادامه مطلب ...

فارما

امروز امتحان population g... داشتم، ای بد نبود . سوالای دکتر x خیلی خوب بود(همینجا سپاسگذاری خودمو اعلام میکنم)، ناگفته نمونه سوالای دکتر y هم خوب بود بجز یکیش که اونم مسئله بود. بی خیال. بعدش رفتیم سر جلسه سمینار یکی از بچه ها، البته طبق هر سه شنبه. 

 همین الان رسیدم خوابگاه، وای که چقدر خستم. تصور کن خسته از امتحان و توی اون گرما بیای و با صحنه ی درس خوندن 3 نفر مواجه بشی . حالا صد رحمت به بلادونا و صحرا، بنده خدا برکه... از ریتم خوندن و چهرش استرس امتحان داد میزنه. با اینکه امتحانشون شنبس ولی از الان ناامیده. رفتم یه سرکی تو مطلبی که داشت میخوند کشیدم، آخ که چقدر اسامی تجاری و صنعتی دارووووووووو... یعنی همه ی اینارو باید با اثرات مفید و جانبیشون بلد باشه؟!!! تازه نکته ی جالب اینجاس که این واحد گرامی توسط هفت استاد تدریس شده و جالبتر اینکه این امتحان تو آزمایشگاه برگزار نمیشه....  وووواااااااااااای، این یعنی اینکه نمیتونن مثل امتحان قبلی سر جلسه کلی بخندن(از تقلب خبری نیست). من براش دعا میکنم: 1. روحیشو از دست نده 2.بتونه زود بخونه و تموم کنه  3. بتونه حدااقل یه دوره ی مختصرو مفیدم کنه و 4. بتونن سر جلسه کلی بخندن.  5.درس عبرت ترم بعدش بشه(البته خودمم همینم).

شمام که الان داری این پستو میخونی واسش دعا کن و بگو کدوم دعارو میکنی؟ 

 

اومد بیرون از اتاق...گویا طرف صحبتش منم... "همین الان به این نتیجه رسیدم میافتم، پس دیگه لازم نیست بخونم..

الهییییییی... برکه جونم، امیدوار باش. من میدونم که تو میتونی همشو بخونیو خوب یاد بگیری

Re: مکان مورد علاقه ی من در خوابگاه!

مکان مورد علاقه ی من در خوابگاه اتاقمه. من تختمو خیلی دوس دارم.  

مخصوصا جوجومو

.  

حالا برو تو ادامه مطلب ببینش....

ادامه مطلب ...

وای که دلم چقدر برات تنگ شده طراوت جونم

الان که مبینم واقعا جات خیلی خالیه...
دیگه از تو آشپزخونه صدای شکستن نمیاد،
دیگه وقتی همه جا سکوت مهیاس (برای خواب صبحی که کلاس نداریو خیلی میچسبه، چرت بعد از ظهر، گوش شیطون کر درس خوندن) صدای بلند صحبت کردن و قهقه های از ته دل بعضی ها این سکوتو نمی آلاید("نمیشکنه"، پیش خودمون بمونه  هاااا)
دیگه وقتی کسی میره بیرون هنوز با آسانسور به طبقه ی همکف نرسیده بر نمیگرده  یاد اسپریش بیافته( نکتش اینجاس با اینکه کلید از هر جای ممکن در دسترس تره ولی ایشون در میزنن تا یکی بیادو در باز کنه)....
وای که دلم چقدر برات تنگ شده طراوت جونم 

.  

ببین دوریت با من چه کرد ... بابا من اومد خیر سرم در مورد probability of fixation تو wikipedia یه توضیح پیدا کنم ببین سر از کجا در آوردم.

تراس (Continue)

اینم یه روز آفتابیه تراس نازمون

اینم یه روز پاییزیه تراس عزیزمون 

اینم یه روز مه آلود تراس ماهمون 

اینم یه روز زمستونیه  تراس گلمون 

 

سخن روز

 
 
از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟
گفت : چهار اصل
۱- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم 
۲- دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم
۳ - دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم 
۴ - دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم